مادر انگور را کز دل برهان خویش |
داد ز پستان غیب بر در بستان لبن | |
قنبر آنم که گفت قصه او بارها | پیش ذلیب از ذهاب تا نستاند ثمن | |
این دو بیت پیوسته به هماند و وابسته به یکدیگر، و آن نیز قصّه منبع ضیا امام رضاست که پیش از زهر نوشیدن درون انگور این واقعه بر او پوشیده و مستور نمانده بود، که خود در باغ رفته خوشه انگور را با ذلیب- نام باغبان- پرورش مىداد و زبان به ستایش مىگشاد. و در کتاب کشف الغمّه که اکثر احوال ائمه است آمده که:
مأمون باغبانى داشت که باغ انگور او را رونق دادى، و گوش تاکها را به خوشههاى انگور گوشوارهاى لعل نهادى، همیشه امام رضا علیه السلام پیش باغبان رفته، زنهار [حواست را جمع کن] و الف [هزار بار] زنهار این خوشه انگور که در این تاکست مفروش، و ثمن آن را مگیر، که نصیب من خواهد بود، و از آنجا مرا درجات خواهد فزود، که بر او ظاهر بود که در آن خوشه انگور زهر خواهند نهاد، و بخورد وى دهند که آن باعث شهادت و میوه پر حلاوت او گردد، و از آن تاک درجات عقبی و پایه اعلا حاصل نماید، آخر الامر مأمون علیه اللّعنه بدان انگور پر زهرش به درجه شهادت رساند.
انگور زهر خورده چه دادى تو با امام | میخانه کعبه ساز و وضو از شراب کن | |
هزار و یک کلمه ج2/353؛ علامه حسن زاده آملی