طاقچه

طبقه بندی موضوعی
نداری های ما با آنچه داری جور می آید،به هر بیتی سلیمان مینشیند مور می آید،به چشم زائری هنگام رفتن از حرم خواندم، دل دریایی اش موسی شده از طور می آید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۲ ، ۰۸:۰۷
حسین حاجی حسینی
مادر انگور را کز دل برهان خویش
داد ز پستان غیب بر در بستان لبن‏

قنبر آنم که گفت قصه او بارها پیش ذلیب از ذهاب تا نستاند ثمن‏

این دو بیت پیوسته به هم‏اند و وابسته به یکدیگر، و آن نیز قصّه منبع ضیا امام رضاست که پیش از زهر نوشیدن درون انگور این واقعه بر او پوشیده و مستور نمانده بود، که خود در باغ رفته خوشه انگور را با ذلیب- نام باغبان- پرورش مى‏داد و زبان به ستایش مى‏گشاد. و در کتاب کشف الغمّه که اکثر احوال ائمه است آمده که:

مأمون باغبانى داشت که باغ انگور او را رونق دادى، و گوش تاکها را به خوشه‏هاى انگور گوشوارهاى لعل نهادى، همیشه امام رضا علیه‏ السلام پیش باغبان رفته، زنهار [حواست را جمع کن] و الف [هزار بار] زنهار این خوشه انگور که در این تاکست مفروش، و ثمن آن را مگیر، که نصیب من خواهد بود، و از آنجا مرا درجات خواهد فزود، که بر او ظاهر بود که در آن خوشه انگور زهر خواهند نهاد، و بخورد وى دهند که آن باعث شهادت و میوه پر حلاوت او گردد، و از آن تاک درجات عقبی و پایه اعلا حاصل نماید، آخر الامر مأمون علیه اللّعنه بدان انگور پر زهرش به درجه شهادت رساند.

انگور زهر خورده چه دادى تو با امام‏ میخانه کعبه ساز و وضو از شراب کن‏

هزار و یک کلمه ج2/353؛ علامه حسن زاده آملی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۲ ، ۰۶:۲۶
حسین حاجی حسینی
عینه بوجه و غیره بوجه بل لا عینه و لا غیره
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۲ ، ۰۹:۲۱
حسین حاجی حسینی
پرسیدم راه رسیدن به حضورقلب در نماز چیست؟
فرمودند (آیت الله بهجت) دو کار کنار هم:
 ۱) به وسوسه های شیطانی که غیراختیاری پیش میاید کاری نداشته باش
 ۲) هروقت درنماز توجه پیداکرد اختیارا به غیرخدا توجه نکند
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۲ ، ۰۶:۰۹
حسین حاجی حسینی

روز تولد مامانم بود .......

  من و آبجیم می خواستیم برا مامانم کادو بخریم ، اما نمی دونستیم چی مناسبه

 دختر خاله ام می گفت: براش لوازم آرایشی بخرین ، اینطوری زخمای صورتش معلوم نمیشه .

زشته یه معلم با سر و صورت زخمی و کبود بره سر کلاس...

 مامانم خوب می دونست آرایش کردن برا شوهرش خیلی ثواب داره...

اما هیچوقت برا خودش از این چیزا نمی خرید. خوب بودش از این آشغالا نمیخرید

چون هر چی پول داشت رو خرج دارو و بیمارستان بابا می کرد.

بابا هم که همیشه کتکش می زد...  فحش میداد و ...

من و آبجیم هم فقط گریه می کردیم...

بابام همیشه اینطوری نبود...

فقط وقتی موجی میشد ، اینکار رو می کرد...

می دونستم دست خودش نیست ... می دونستم مامان رو دوست داره...

 

تازه هنوز از قهرمانی های مادرم نگفتم :

 وقتی بابا رو موج می گرفت ، ما رو می برد توی اتاق

 بعد خودش می رفت جلوی بابام تا کتک بخوره

 اونقدر از بابا کتک می خورد که از حال می رفت

 بهش گفتم : چرا اینکار رو می کنی !؟

 می گفت : آخه اگه من نروم جلو ، بابات خودش رو میزنه

 من نمی خوام خودش رو بزنه ... من بابات رو دوست دارم

 می خوام توی اجرش شریک باشم ...

می خوام یه ذره از فداکاری های زمان جنگش رو جبران کنم

 بابا هم مامان رو خیلی دوست داشت

 خودم می دیدم وقتی آروم میشد و می فهمید مادرمو زده ، زار زار گریه می کرد

 می یومد و دست مامانمو می بوسید ... با گریه معذرت خواهی می کرد

 اونوقت همگی گریه می کردیم ... بابا ... مامان ... من و آبجیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۳۵
حسین حاجی حسینی