طلب از بی همه چیز
ای عزیز تو اگر عار ندارى از طلب دنیا، لااقل از مخلوق ضعیف که مثل خود تو است، طلب مکن. بفهم که مخلوق را قدرتى نیست براى تعمیر دنیاى تو. گیرم که با هزار منت و ذلت ، اراده او را جلب کردى، اراده او در ملک حق کارکن نیست، از خلق بى همه چیز (1) تملق مگو و از خداى خود غافل مشو و حریت و آزادى خود را حفظ کن و قید و عبودیت و اسارت را از گردن خود بردار و در جمیع احوال آزاد شو
(1)منظور حضرت امام رحمه الله علیه از لفظ بی همه چیز آن است که مخلوقات به نص آیه شریفه یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ از خود هیچ ندارند و فقر محض اند و باز به تعبیر امام امت هر چه هست اوست
راه کم شدن شهوت از نگاه امام صادق علیه السلام
أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الِاصْطِبَاغُ بِالْخَلِّ یَقْطَعُ شَهْوَةَ الزِّنَا.
حضرت صادق علیه السلام فرمودند: مالیدن سرکه به زیر شکم شهوت انسان را قطع میکند.
به خواب رفتن بیماری که به سبب درد به خواب نمیرود
در کتاب شریفی خواندم که اگر مریض به شدت غلبه درد و مرض به خواب نمیرفت، سوره شریفه الذاریات را نزدیک مریض خوانند باذن الله تعالی خواب بر بیمار مستولی گردد و آسوده شود. و فرموده بودند همچنین است خواندن سوره مبارکه واقعه و سوره مبارکه تحریم
حدیث اول)
حَدَّثَنِی أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ وَ جَمَاعَةُ مَشَایِخِی عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ [الْحُسَیْنِ]بْنِ سَعِیدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَالَکُمْ لَا تَأْتُونَهُ یَعْنِی قَبْرَ الْحُسَیْنِ ع فَإِنَّ أَرْبَعَةَ آلَافِ مَلَکٍ یَبْکُونَ [یَبْکُونَهُ] عِنْدَ قَبْرِهِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ.
از حضرت ابى عبد اللَّه علیه السّلام نقل کردهاند که آن حضرت فرمودند:شما را چه مىشود که به آنجا نمىروید (یعنى به قبر حضرت حسین علیه السّلام) چه آنکه چهار هزار فرشته تا روز قیامت بر سر قبر آن جناب حاضر بوده و بر آن حضرت مىگریند.
حدیث دوم)
حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الرَّزَّازُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ أَرْبَعَةَ آلَافِ مَلَکٍ هَبَطُوا یُرِیدُونَ الْقِتَالَ مَعَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍع لَمْ یُؤْذَنْ لَهُمْ فِی الْقِتَالِ فَرَجَعُوا فِی الِاسْتِئْذَانِ فَهَبَطُوا وَ قَدْ قُتِلَ الْحُسَیْنُ ع فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ یَبْکُونَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ رَئِیسُهُمْ مَلَکٌ یُقَالُ لَهُ الْمَنْصُورُ.
حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:
چهار هزار فرشته به زمین فرود آمدند و خواستند همراه حضرت امام حسین علیه السّلام به جنگ بپردازند ولى آن جناب به ایشان اذن ندادند، پس بار دیگر که براى اذن گرفتن به زمین فرود آمدند آن حضرت شهید شده بودند لذا ایشان بر سر قبر آن حضرت به حالتى ژولیده و گرفته باقى مانده و تا روز قیامت مىگریند و رئیس ایشان فرشتهاى است که به او منصور مىگویند.
یکی از دوستان شهید بابایی می گوید: در دوران تحصیل در آمریکا روزی در بولتن خبری پایگاه « ریس» که هر هفته منتشر می شد، مطلبی نوشته شده بود که توجه همه را به خود جلب کرد . مطلب این بود : « دانشجو بابایی ساعت 2 نیمه شب میدود تا شیطان را از خود دور کند.» من و بابایی هم اتاق بودیم . ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم. او گفت: چند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود .رفتم میدان چمن و شروع کردم به دویدن. از قضا کلنل باکستر فرمانده پایگاه با همسرش مرا دیدند و شگفت زده شدند . کلنل ماشین را نگه داشت ومرا صدا زد. نزد او رفتم . او گفت در این وقت شب برای چه میدوی؟ گفتم : خوابم نمیآمد خواستم کمی ورزش کنم تا خسته شوم .گویا توضیح من برای کلنل قابل قبول نبود او اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم . به او گفتم مسائلی در اطراف من میگذرد که گاهی موجب میشود شیطان با وسوسههایش مرا به گناه بکشاند ودر دین ما توصیه شده که در چنین مواقعی بدویم یا دوش آب سرد بگیریم. آن دو با شنیدن حرفهای من تا دقایقی میخندیدند ، زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسائل جنسی داشتند نمیتوانستند رفتار مرا درک کنند.
خدا شهید بابایى را رحمت کند. ایشان دانشجو بود و در آمریکا درس مىخواند. سیاست آمریکا این بود که یک بچهى ایرانى را با یک بچه آمریکایى در یک اتاق بکنند. مىگفتند: براى اینکه زبان انگلیسى را خوب یاد بگیرند، این کار را مىکنیم. اما هدفشان این بود که فرهنگ ایرانى پیروز نشود. یک روز یکى از دوستان شهید بابایى مىگفت: در اتاق شهید بابایى رفتم و دیدم که ایشان یک طناب بسته است و یک پارچه روى آن انداخته است. گفتم: چرا طناب بستهاى؟ گفت: این آمریکایى به دیوار عکسهاى سکسى مىزند و شراب هم مىخورد. من هم نمىخواهم آن عکسها را ببینم. ممکن است دیدن این عکسها در روح من تأثیر بگذارد. من به خاطر همین با پارچه بین خودم و او را جدا کردهام
1.
بینیازی از خلق خدا: «مَنْ سَکَنَ قَلْبَهُ الْعِلْمُ
بِاللَّهِ سَکَنَهُ الْغِنَى عَنْ خَلْقِ اللَّه در هر دلی که معرفت خدا جای گیرد،
بینیازی از خلق خدا هم جای خواهد گرفت.
2. بیاعتنایی به دنیا: از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل شده است: «عَجِبْتُ لِمَنْ عَرَفَ رَبَّهُ کَیْفَ لَا یَسْعَى لِدَارِ الْبَقَاء؛ تعجب میکنم از کسی که ادعای شناخت خدا را دارد، اما برای زندگی ابدی آخرت تلاشی نمیکند». معلوم میشود کسی که برای آخرت تلاش نمیکند و از هنگام صبح تا به شب، تنها نگران منافع دنیوی خویش است یا بهرهای از معرفت خدا ندارد یا معرفت او بسیار ضعیف است.«مَنْ عَرَفَ اللَّهَ وَعَظَّمَهُ مَنَعَ فَاهُ مِنَ الْکَلَامِ وَبَطْنَهُ مِنَ الطَّعَامِ وَعَنَّى نَفْسَهُ بِالصِّیَامِ وَالْقِیَام؛ کسی که خدای متعال را شناخته، او را عظیم شمارد، دهان خود را از کلام و شکم خویش را از طعام باز میدارد و نفس خویش را با روزه و سحرخیزی سختی میدهد.»
3. تواضع در برابر خدا: در نهجالبلاغه از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل شده است که میفرمایند: «لَا یَنْبَغِی لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اللَّهِ أَنْ یَتَعَظَّمَ فَإِنَّ رِفْعَةَ الَّذِینَ یَعْلَمُونَ مَا عَظَمَتُهُ أَنْ یَتَوَاضَعُوا لَه؛ برای کسی که عظمت خداوند را شناخته است شایسته نیست که بزرگی نُماید. به درستی بلندمرتبگی کسانی که عظمت او را میدانند آن است که در برابر او فروتنی کنند.»
4. رضایت از تقدیرات الهی: در روایتی دیگر از امام صادق علیهالسلام نقل شده است: «إِنَّ أَعْلَمَ النَّاسِ بِاللَّهِ أَرْضَاهُمْ بِقَضَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ داناترین مردم نسبت به خدای متعال کسی است که بیش از همه از قضا و قدر الهی راضی باشد
خوف و خشیت از خدا: «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ؛ از میان بندگان خدا تنها علما از او خشیت دارند
در روایات داریم که سقف بیشتر از 7و نیم ذراع نباشد و اگر بیشتر بود و به 8 ذراع رسید آیه الکرسی بر بالای آن قرار بدهید تا از آزار جنیان دور باشید.
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: شَکَا إِلَیْهِ رَجُلٌ عَبَثَ أَهْلِ الْأَرْضِ بِأَهْلِ بَیْتِهِ وَ بِعِیَالِهِ فَقَالَ کَمْ سَمْکُ بَیْتِکَ قَالَ عَشَرَةُ أَذْرُعٍ فَقَالَ اذْرَعْ ثَمَانِیَةَ أَذْرُعٍ کَمَا تَدُورُ وَ اکْتُبْ عَلَیْهِ آیَةَ الْکُرْسِیِّ فَإِنَّ کُلَّ بَیْتٍ سَمْکُهُ أَکْثَرُ مِنْ ثَمَانِیَةِ أَذْرُعٍ فَهُوَ مُحْتَضَرٌ یَحْضُرُهُ الْجِنُّ وَ یَسْکُنُونَه
الخصال، ج2، ص: 408
بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج73، ص: 149
مردى بخدمت امام صادق (ع) شکایت آورد که جنیان با خانواده و عیالات من بازى میکنند، حضرت فرمود سقف اطاقت چه اندازه است؟ گفت: ده ذراع، فرمود اطاق را بارتفاع هشت ذراع اندازه بگیر و آیة الکرسى را بر دور آن بنویس زیرا هر اطاقى که سقفش از هشت ذراع بیشتر باشد محل حضور جنیان و نشیمنگاه آنان میشود.
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ، قَالَ: إِنَّ الْقُلُوبَ أَرْبَعَةٌ: قَلْبٌ فِیهِ نِفَاقٌ وَ إِیمَانٌ، وَ قَلْبٌ مَنْکُوسٌ وَ قَلْبٌ مَطْبُوعٌ ، وَ قَلْبٌ أَزْهَرُ أَجْرَدُ
- فَقُلْتُ: مَا الْأَزْهَرُ؟ قَالَ: فِیهِ کَهَیْئَةِ السِّرَاجِ فَأَمَّا الْمَطْبُوعُ، فَقَلْبُ الْمُنَافِقِ، وَ أَمَّا الْأَزْهَرُ، فَقَلْبُ الْمُؤْمِنِ؛ إِنْ أَعْطَاهُ شَکَرَ، وَ إِنِ ابْتَلَاهُ صَبَرَ؛ وَ أَمَّا الْمَنْکُوسُ، فَقَلْبُ الْمُشْرِکِ
ثُمَّ قَرَأَ هذِهِ الْآیَةَ: أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیم. فَأَمَّا الْقَلْبُ الَّذِی فِیهِ إِیمَانٌ وَ نِفَاقٌ، فَهُمْ قَوْمٌ کَانُوا بِالطَّائِفِ، فَإِنْ أَدْرَکَ أَحَدَهُمْ أَجَلُهُ عَلى نِفَاقِهِ، هَلَکَ؛ وَ إِنْ أَدْرَکَهُ عَلى إِیمَانِهِ، نَجَا.
تقسیم بندی قلوب:
هم اعتقاد به ما جاء النبی دارد و هم در قلبش ایمان وارد شده است= قلب ازهر اجرد(مومن)
اعتقاد به ما جاء النبی دارد ولی در قلبش وارد نشده است و لذا گاهی که ایمان ندارد، فقط ادعای ایمان میکند= قلب فیه نفاق و ایمان
مثل اینکه عسل و سرکه را مخلوط کنند و در ظرفی بریزند.
اعتقاد به ما جاء النبی ندارد ولی در ظاهر ادعای ایمان میکند = قلب مطبوع (منافق)
اعتقاد به ما جاء النبی ندارد و در ظاهر هم میگوید ایمان ندارم= قلب منکوس (مشرک و کافر)
آیت الله بهجت رحمة الله علیه فرمودند:
قبل از پیروزی انقلاب، خواب دیدم که شاه به سید جوانی، خیلی احترام میکرد. در عالم رویا فهمیدم که پس از شاه، او [رهبر] خواهد بود. پس از پیروزی انقلاب دیدم که همان طور شد؛ ولی قیافه آقای خمینی با آن جوان تطبیق نمیکرد. اما وقتی عکس جوانی ایشان را آوردند، دیدم عیناً همان است.
زمزم عرفان ص312